- سر آوردن
- بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
معنی سر آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- سر آوردن
- به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
Glide, Slide, Slip
скользить , скользить , поскользнуться
gleiten, rutschen, ausrutschen
ковзати , посковзнутися
ślizgać się, poślizgnąć się
滑行 , 滑动 , 滑倒
deslizar, escorregar
scivolare
deslizarse, deslizar, resbalar
glisser
glijden, uitglijden
फिसलना , फिसलना
meluncur, terpeleset
انزلق , انزلق
להחליק
滑る , スライドする
kuteleza, (SWAHILI)滑动
ลื่น , ลื่น
পিছলে যাওয়া , পিছলে যাওয়া
سرکنا , پھسلنا
بد آوردن بد اقبالی آوردن
بد آوردن در قمار برآوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن